Moving To Mars

اگه بیاد دیگه نمی تونم تحملش کنم ازش می ترسم. هر چقدر تلاش می کنم ازش فرار کنم باز موهامو از پشت می گیره و من به زمین می خورم. این بار اگه زمین بخورم  خرد می شم. دلم برای خودم می سوزه برای قوی بودن و ناچار بودنم. برای احمق بودنم برای اینکه به طرز احمقانه ای راستگو ام. من تسلیمم آماده م بیا لهم کن انقدر برنم تا خورد شم و نتونم نفس بکشم. پریروز دیدمش توی چشمام زل زده بود و منم تو چمشاش گریه می کردم ولی اون جدی بود و فقط نگام می کرد بعد مامانشو گذاشتن تو قبر ولی مرده تر از اونی بود که بخواد نگاش کنه. من هستم من هستم برای تمام دردها برای این رنج بی دلیل و مبهم درونم. هیچوقت خم به ابرو نمیارم تا مرگم برسه. دیگه چیزی از این زندگی نمی خوام خیلی وقته که نمی خوام اما چه تلاش احمقانه ای می کردم برای نحات خودم برای انگیزه دادن به خودم به آدمها واصل شدم به کتابها واصل شدم به خیالاتم واصل شدم. افسوس از سیاهی که راهی برای بیرون رفتن ازش وجود نداره. 

Brand new Mina :)...