Heartless

ساخت وبلاگ

تنها توی یه خونه بزرگ نشستم اما دنیای من محدود به یه آدم کوچک و ریزه میزه اس دوتا پا دو تا دست یه کله. بازم بی حوصله و کم امیدم. فکم درد میکنه و فردا هم از قرار معلوم امتحان دارم و هیچی نخوندم. و تصمیمم ندارم بخونم. من فهمیدم آدم احمقی ام در حالیکه فکر میکنم آدم احمقی نیستم و حتی باهوشم اما کاملا برعکسه. شایدم مسئله هوش نیست و من به شدت بی تجربه و با روابط انسانی و اجتماعی غریبم. ترس از جدایی ، ترس پشیمانی، احساس عذاب وجدان همه چیزهایی که منو نابود کردن. من در اصل بازیچه ضعف های خودم هستم. چون می ترسم از رفتن دیگران حاضرم هر خفتی رو بپذیرم. چون عذاب وجدان میگیرم از اینکه خوبی هاشونو جبران نکرده باشم هر رفتار بدیو تحمل میکنم. اما می دونم این درست نیست یه جای کار میلنگه. برای خودم می نویسم اینجا دوس دارم هر گو*هی تو ذهنمه بیرون بریزم. آره منم دیگه از دستش خسته شده بودم از اینکه دو تا خط موازی خیلی نزدیک به هم بودیم. اینکه مدام ریجکت میشدم اما میموندم به هر بهانه ای اینکه حسود و رفیق گذری خطاب شدم. از اینکه در آخر کلا وجودم زیر سوال رفت. همم همینقدر آشغال. اما جالب اینه دیگه به ت*مم نیست و بعد از بدبختی که واسه پاک کردن گلی از خاطراتم کردم حالا امیدورام توی این یکی بدون اون همه‌بدبختی موفق بشم. 

درستش اینه که هر کی با توجه به شخصیتش زندگیشو جلو ببره یه نسخه واسه هرکس جواب نمییده. برای من داشتن روابط نزدیک و وابستگی سمه میدونم برای همه تلخه ولی برای من سمه. من خیلی بی تجربه و اسکلم. متاسفانه الان نسبت به همه چیز و همه کس یخ زدم و مثل کایی شدم که تیکه های آینه شیطون توی چشماش رفت. 

Brand new Mina :)...
ما را در سایت Brand new Mina :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talkingjoojemina بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 16:54