از خرم آباد تا نیویورک

ساخت وبلاگ

روزها گذشته از وقتی این وبلاگ رو درست کردم. حوصله نوشتن نداشتم ولی با خوندن نوشته های قبلیم حس کردم من کیم و من چیم انگار اون آومی که نوشته بود من بودم و من نبودم. دوست دارم باز شدن این گل و شکفتن و پژمردنش رو ببینم در نوشته هام... در ذهنم...

از کجا بگم که اتفاقات زیاد تر از زیاد بودن که چه ها ندیدن این دو چشم سیاه مغموم. از مرگ دوست از خیانت، از شکوفه دادن عشق. از سفر و دوری از آرزوی طلایی روبه روی چشمهام. از خوابی که به عمقش رفتم و بیدار شدن ازش سخته.

از مطهری سرچشمه به شیخ صدوق شمالی به شهید عراقی نازنین به ۳۵ ام یوسف آباد به گرمرسی به ۲۷۷ اونیوسی به ... به ... به .... به .... به ..... به آرامگاه خضر پیش بابا.

چه سوال ناگهانی روی پیشانیم ظاهر شد. آیا قراره آدم خوبی باشم /بمونم؟ آیا قراره سرم رو سبک روی بالش بذارم. آره خوشی من توی نامردی نیست میخوام که اینطور باشم. زمان نشون میده بهم چه خواهم شد.

ته دلم یه چیزهایی هستن که میخوان حرف بزنن اما نمیتونم بفهمم چی میخوان بگن. حس های ناآرامی که میخوان شنیده بشن. خیلی عجییه از وقتی اومدم امریکا ناخودآگاه تصاویر و حالتهایی از مکانهایی که قبلا درشون بودم توی ذهنم میان و احساس میکنم واقعین. مثلا الان درناخودآگاهم در رستوران هتل بولوار کشاورز با م نشسته بودم به حدی ناخودآگاهم مشغول سیر در اون فضا و زمان بود که در این دنیا منتظر بودم مرغ خامه ای رو بیارن روی میز طعمش رو توی دهنم حس میکردم. حس کردم بیرون هوا روشنه و ظهر پاییز یا زمستونه به لباسهای دانشگاه روبه روی م نشستم. معلوم نیست راجع به چی حرف میزنیم قطعا حالا حالاها قرار نیست بریم خونه. احتمالا توی یه کتابفروشی یا لوازم تحریر پرسه بزنیم.

نمیفهمم اینجا چکار میکنم یه غریبه توی نیویورک. توی این شهر عجیب تر از عجیب. من چرا اینجام چرا قرار نیست برگردم شب خونه پریسا اینا. چرا من و م دوریم و هیچی نشده؟؟ چرا برام عادیه حتی عید پیش مامان و داداشام نباشم؟ چرا عادی شد دایی تقی دیگه نیاد خونمون؟ هوووف سیم هام قاطی کردن بای بای.

پ.ن: دروغ گفتم سیم هام قاطی نکردن که میخوام برم. من یه بچ سرسختم داشیییی دارم میرم کارهای اپلای و غیره رو انجام بدم وقت طلاست اونم وقتی مودش هست. نه اینکه اون حس ها نباشن ولی من اینم دوقطبی و پاره پوره کننده.

Brand new Mina :)...
ما را در سایت Brand new Mina :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : talkingjoojemina بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 16:40